شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

به دنبال بهشت. روز بیست و چهارم/ ایستگاه حرف

در دانشگاه گیلان هستم.. با صبا که ملول است و مهاجر!

در تفکر راه اندازی یک پاتوق فرهنگی هستم ..

آمده ایم سمت پارک فنی و من ناگهان می مانم و نگاه می کنم

و بعد می روم و می روم و می گویم شعر را ..

که از لحظه های پرحضورِ یک تپش می آید

و می روم ..

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد