برای برگزاری نوروز بل آماده می شویم
شنبه.
گفتنی ها را می گوییم و شعرم هم که تصنیفی ست گیلکی، بر
همراه شو عزیز ( رفیق ) آمده است و آماده است..
شاد و آزاد به لاهیجان می آییم و عمو جعفر، امین و کاظم.
رفتیم به مراد دهنده ، فضا برای ماندن مساعد نیست.
بامداد جمعه و پیشنهاد پدر این ست که برویم گوهر کنار ..
سوار موترسیکلت هستیم و من راننده ی بدون گواهینامه و مسلط!
هرجاده خاکی و آسفالتی که امکان داشت بین ساعت ۲ تا ۵ بامداد
بتوان با موتور سیکلت رفت را
رفتیم و از هوای خنک ملذوذ شدیم ..
و اعتماد به نفس ..
پنجشنبه است که به خاطر شلوغی ، به جای رفتن به آسید محمد
دوچرخه را همراه می کنم و می روم در راه که ببینم به کجا خواهم رسید
در یک جاده ی خاکی به یک مرداب می رسم ( سیستؤنِ سل ) که واقعا مرداب است
امّا مناظر زیبایی دارد .
طوافش می کنم و بعد به راه می افتم و می روم به بالا. پایین. بالا.. پایین
و سپس به لاهیجان می آیم ..
برای زنده ماندن: آلبوم باتو ، ابراهیم حامدی. گزیده ی شعرهای م.آزاد ( نشر ماهریز)
شب خسته ام تقریباً و می روم دوری با دوچرخه ی عزیزم بزنم ..
امین می گوید که می آید عمو جعفر..
و من منتظرشان می مانم .
امین و سجاد و میلاد ص می آیند و می نشینیم و حرف می زنیم
من از دستبند خوردن می گویم و امین از زیته ی قابل قبولمان و میلاد ص
از شعر و اعتماد ملّی در تبریز ..و بحث می رود به شعر ..
و امین و میلاد از شعر می گویند و ..
امین می گوید ماهی ها را بخوان و می خوانم ..
شعری را که موج شکن انزلی به من داده است..
و بر می گردم به خانه .. پدر نیامده است هنوز .
از هیچ کجا نیامده ام..
و باز هم در سکوت هستم..
انگار باید باشم..
برای زنده ماندن: گزینه ی شعرهای حمید مصدق ( انتشارات مروارید )