دوماه بود نرفته بودم انجمن شعر...
شدیدا جو صمیمی تر و دورتر شده بود....
.دخترک همینطوری که شعر می خوند هی میخندید ...
ما هم تحمل نکردیم و حملش کردیم بر حرف هایی که باید زده می شد!!
شب رفتیم ترنج .!