شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

اصلا نمی دونم که دوشنبه چه جور روزی بود...

سه شنبه رفتم برای پارتیشن بندی هارد یکی از اقوام

...

واقعا نمی تونم بگم  یا نمی دونم چی شده..

توان عصبیم خیلی کم شده.

امروز مثلا قرارا بود برم پرینت واحدامو بگیرم

امّا ساعت ۹ که بیدار شدم دیگه حوصله نداشتم برم تا انزلی..

تا ۱ بعد از ظهر خوابیدم

و به این ترتیب همچنان انتخاب واحدم بر هوا می باشد...

موضوع بعدی این که ما کارها را در منزل جدید خاله انجام می دهیم

و بقیه فقط خودشان را می آرایند و نظر می دهند

و ما چقدر عذاب می کشیم و تا کجا باید بکشیم خدای می داند ...

من بعد از مدت ها برای ناهار غذا درست کردم

امّا پدر جان نذاشت همینم خوب باشه . .

تنها ناهار خوردم!

با اعتماد به نفس کامل مدل موهامو تغییر دادم

با ریش زیاد . اورکت سال ۵۲ . شلوار جین و موهای روی پیشونی ریخته

یک ساعت تو بلوار و شیشه گران تقدّم کردیم!!!

کسی نمی تواند مرا از کاری منصرف کند به این راحتی!!

عزیزم!

نوروز

امروز ها را به خاطر خواهم داشت!

امروز برای من روز نو ! نو روز !

اول سال جدیده!

فکر کن به فضای بارونی . آبشار  . استخر

و ترنجی که قهوه رو از یاد ما می بره!

ما دوستیم!

ولنتاین چی هست اصن؟

روز از تو گذشتن!

روزی که بخواهی استراحت کنی

استراحت می کنی

 

امّا وقتی برخاستی  از پره ی سوم دماغت جاری می کنند

راحتی را !

چه روزی باید باشد

خب باشد

انقلاب مثلا اسلامی هم پیروز شده باشد

البته ۲۸ سال قبل تر

چه ربطی داره؟

دسته

ما می توانیم تا همیشه دسته های عزاداری را تماشا کنیم!

 

و عزاداری کنیم و بر عکس همه نگاه کنیم

و بر عکس همه بایستیم!

و در محله ی خودمان سینه بزنیم !

روزی از ۳ بهمن ها

وصیتنامه ی امام را که می گذرانیم،

در تفکر وصیتنامه ی سید علی خامنه ای هستیم!

شب  با صمد عزیز  دوچرخه سواری . سرعت تا شیخانبر!

قلیان ! و دوباره سرعت!