شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شبانه روز

روزهای زنده ماندن . . .

شنبه با امین و ماهان به ترنج!!!

یکشنبه بهتره نگم چی شد و چی کردیم...

فقط همین که بعد از دو ماه دوباره رفتم کلاس و  کار تنبک را شروع کردم!

جمعه طبق حروف قبلی ..

من. پدرام. ممد  رفتیم ترنج...

خاکستر سیگار من مقدس است

نه خاکستر سیگار تو!!

ترنج نشینی

پنجشنبه ی گذشته آغاز دوره ی جدید ترنج نشینی مفرط ما بود

تنها ترنج رفتن من .. حاصلش این شد که روزهای  بعد را هم

پشت سر هم به ترنج برویم ..

هر بار با یکی...

نکته ی مهم تر قبول دوباره ی اینجانب به عنوان مشتری ثابت از سوی

عزیزان دست اندر کار بود...!!!!!

که دیگر می دانند  کنار کدام میز می نشینم

می دانند فقط دو چیز می خورم..

و وقتی چیزی برای آتشکاری نداشته باشم

برایم کبریت می آورند ..

شاید بتوانیم...

یکشنبه ی شعری

دوماه بود نرفته بودم انجمن شعر...

شدیدا جو صمیمی تر و دورتر شده بود....

.دخترک همینطوری که شعر می خوند هی میخندید ...

ما هم تحمل نکردیم و حملش کردیم بر حرف هایی که باید زده می شد!!

شب رفتیم ترنج .!

از وقتی هوا گرم شده دارم کم میشم!!!

همونطور که پیش بینی شده بود..

شدیدآ احساس کمی می کنم...

کسی منو از تنهایی در نمی آره...

حوصله ی وبلاگ نوشتن ندارم!

شعر ندارم ...

هیچی ... همین دیگه چی میشه گفت...؟

تو گرمای جمعه   و به زور دوتا بستنی قلیون کشیدیم!!!

مراد

جمعه شدیداً هوا خوب بود...

نزدیک ظهر با میلاد رفتیم که با ماشین دوری بزنیم..

و کسی را دیدیم که هوا را بهتر هم کرد .. بعد رفتیم شیخ زاهد

در مکان خودمان دود شدیم..

بعدشم مراد دهنده..

چه فضای روحانی و پاکی بود...

غروب رفتیم ترنج!

جوشش

بعد از ناهار رفتم رشت...!!!!!

پدر گفت : درس رو ول کردی و فقط چسبیدی به رشت ..

..

به هر حال توی هتل کادوس و پشت به سروصدای ناشی از تماشاگران ورزشگاه عضدی

 که برای صعود پگاه ، همه جور کار قانونی و غیر قانونی کردن..

یه کمی صحبت کردیم برای راه اندازی سایتی درباره ی ...

من ساعت ۶:۳۰ رسیدم لاهیجان...

 -----------------------------------

صبح هم میلاد رسیده بود و رفتیم تقدّم کردیم در هوای جذاب شهر من..

------------------------------------

غروب هم با میلاد پس از مدّت ها رفتیم پاکویه و قلیان کردیم!!!