این روزها همه عکاس هستند
تنها با یک دوربین دیجیتال
این روزها همه نقاش هستند
تنها با یک بوم و رنگ ( شاید هم بومرنگ!!)
که همینطور بیخود رنگی بریزند بر کاغذ
به نام هنر مدرن و پست مدرن و اینجور چیزها..
این روز ها همه شاعر هستند
تنها با چند خط نثر که کمترین وزنی هم ندارد
فقط آنها را مثل شعر می نویسند
چون کسی کلمه هارا که نخریده است
این روز ها همه فیلم ساز هستند
بازهم تنها با یک دوربین دیجیتال!!
این روزها همه عاشق هم هستند
با توجه به همان موضوع که واژه ها جزء اموال کسی نیست و
تنها با یک دوستت دارم!
و من ساده و خوشبخت از اینکه
نه فیلمساز و عکّاسم
نه نقاش و گرافیست
و نه شاعر و عاشق!
چون نه دوربین دیجیتال دارم
و نه بومرنگ!
و نه بلدم کلمات را مثل آدم کنار هم بگذارم
و حتّی به کسی بگویم دوستت دارم !
نمی دانم بیشتر تقصیر کیست
ولی
هم تقصیر پدربزرگ پدر بزرگم است
هم پسرش
هم پدرم
و هم پدر بزرگم
که مرا هل دادند به این زمان
هر کدام ۴ ۵ سال عقب رفته باشند
حساب درست در می آید
و می دانم که این کار را کرده اند..
من بیاد حداقل ۱۵ سال زودتر متولّد می شدم!
هرکاری می کنم نمی توانم با جامعه رو به پیشرفت خودم کنار بیایم!
با این که از کامپیوتر استفاده می کنم
از تلفن همراه
از لوح فشرده ی مغناطیسی..
و خیلی چیزهای دیگر...
و این احساس خیلی دردناک
است!
ببین برادر!
خواهر جان..
فکر نمی کنم لازم باشد همه جا جار بزنم
تنهایی ام را ..
هر انسان با شعوری می تواند ببیند
از این همه
شعر هایم که
پر از من ، خود و خودم است..
نه؟
پس لازم نیست به همه بگویم..!
نه!
نتوانستم...
نتوانستم ...
نتوانستم..
نتوانستم خودم را بشناسانم..
هنوز نتوانسته ام...
نه با شعر نه با حرف...
برای خودم متأسفم!
از سالگرد فوت اشخاص خوشم نمی آید..
پس از ۳ سال پیاپی شرکت در مجلس ختم نزدیکان..
فهمیده ام که سالگرد وفات بدترین مراسمی ست که می شود برای یک نفر گرفت..
چون نه کسی در آن قرآن می خواند
و نه حتّی به آن شخص متوفّی فکر می کند..
بسیاری از اقوام نزدیک هم مشغول کل گب هستند ..
بنابراین امروز به مراسم سالگرد یکی از عزیزان محل نرفتم..
رفتم بر مزارش در آسید محمد یمنی و بقیه ی مسائل..
با آرامش کامل بدون مزاحمت هیچ مدعی..!!
کل گب: حرف بیهوده!
ما اگر ادعا نکردیم و هیچ نگفتیم نه اینکه نداشتیم ..
نه اینکه تجربه اش نکرده بودیم...
قضیه این بود و هست
که ما مثل خیلی ها درگیرش نبودیم..
ما خودش بودیم!